گفتگوهایی که والدین با کودکان دارند اغلب باعث یاُس ونومیدی والدین میشوند ،زیرا هیچ نتیجه ای از این صحبتها حاصل نمیشود،

چنانکه در گفتگوی زیر نمایان است؛

“کجا رفتی؟”

“بیرون.”

“چکار کردی؟”

“هیچ کار.”

والدینی که سعی میکنند منطقی باشند،بزودی پی می برند که این کار تا چه اندازه می تواند دشوار و طاقت فرسا باشد.چنانکه مادری می گفت: ((سعی میکنم با کودکم منطقی رفتار کنم اما کاسه صبرم لبریز میشود و از کوره بدر میروم.به حرفهایم توجه نمی کند. فقط باید جیغ بکشم تا صدایم را بشنود وحرفم را گوش کند.امان از دست این بچه !))

کودکان در گفتگو با والدین غالباً مقاومت نشان میدهند.آنها از اینکه کسی بیاید ودائماً نصیحتشان کند و ازشان ایراد بگیرد ومرتب تذکر بدهد ، نفرت دارند.آنها احساس می کنند که والدین آدمهای پرحرفی هستند. “دیوید”هشت ساله به مادرش می گوید: “مامان،چرا هر وقت که سوال کوچکی ازشما میکنم،جواب دراز وبی انتهایی تحویلم می دهید؟”وی رازش را با دوستانش در میان میگذارد و میگوید: “به مادرم هیچ چیز، نمی گویم، هیچ چیز.کافی است سر صحبت را با او باز کنم و آنوقت با آن نطقهای طولانی خودش وقت بازی کردن مرا هدر دهد.”

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *