در بیشتر خانه ها توفان هایی که بین والدین و کودکان صورت می گیرد توالی قابل پیش بینی و منظمی دارند. وقتی کودک کاری را اشتباه انجام می دهد و والدین واکنشی تند و توهین آمیز میکنند کودک نیز عکس العمل بدتری از خود نشان می دهد و همین طور مشاجره ی بینشان ادمه می یابد. به مثال زیر توجه کنید :

«پیتر» نه ساله داشت با فنجان بازی میکرد.

مادر:«آخر آن را خواهی شکست ، همیشه خراب کاری می کنی»

پیتر: نخیر نمیشکنم .

در همان هنگام فنجان از دست پیتر افتاد و شکست.

مادر: نگاه کن آخر چقدر احمقی پسر! داری تمام وسایل خانه را یکی یکی میشکنی!

پیتر: پس تو خودن هم احمق. تو ریش تراش پدر را شکستی.

مادر : به مادرت گفتی احمق تو خیلی بی ادبی!

پیتر: خودت بی ادبی اول تو گفتی احمق!

مادر مشاهده کرد که پسر کوچکش در مقابل قدرت او ایستاده است و مستقیما مقاوت می کند به همین خاطر عصبی شد و پسرش را کتک مفصلی زد. پیتر مادرش را هل داد و مادر به شیشه ی در اتاق خورد و دست مادر زخمی شد. پیتر خون را که دید وحشت کرد و از خانه بیرون زد و تا دیر وقت نیامد در طول این مدت در خانه اضطراب وصف ناشدنی ایجاد شده بود.

اینکه پیتر بازی فنجان را یاد گرفت اهمیتی نداشت این مهم بود که این کودک در باره ی خودش و مادرش درسی منفی آموخت. آیا این دعوا ضروری بود؟ آیا این جدال اجتناب نا پذیر بود؟
مادر وقتی دید فرزند با فنجان بازی می کند می توانست به جایش توپی را در اختیار او قرار دهد. یا وقتی فنجان شکست می تواست به کودک در جمع آوری قطعات شکسته کمک کند و هم زمان در باره ی شکنندگی فنجان و اتفاق اخیر توصیه هایی به او کند. این برخورد آرام سبب اصلاح فرزند و عذر خواهی می شد.

New layer…

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *